شاهنامه بايسنقري

کوش نامه Koosh-Nameh

درباره متون حماسي و اساطير ايران و جهان و همه‌ی کسانی که به فرهنگ و ادب ایران زمین خدمت کرده و می کنند.

شاهنامه بايسنقري
 شیوۀ کار تدوین­کنندگان این نسخه دقیقاً دانسته نیست.تصویرهای نسخه از شاهکارهای نگارگری در تاریخ نقاشی ایران است، ولی هیچ یک رقم ندارد و نام نقاش یا نقاشان بر ما پوشیده است. در مقدمۀ منثور چنین می خوانیم: «هرچند شهنامه­های متعدد در کتابخانۀ همایون سعد بود، اما چنانکه مزاج نازک و طبع لطیف شه و شهزاده آن را پسندیدی نبود ... اشارت همایون نافذ گشت که از چند کتاب یکی را مصحّح ساخته مکمّل گردانند». از این عبارت پیداست که تدوین­کنندگان این نسخه، یک نسخه از شاهنامه را مبنای کار قرار داده و بر اساس نسخه های دیگر، آن را تصحیح و تکمیل کرده­اند. از آنجا که این نسخه بیش از 58 هزار بیت را در بر دارد، به نظر می رسد که مدوّنان، آن روایت معروفی را که بر مبنای آن شاهنامه 60 هزار بیت دارد، پیش چشم داشته و کوشیده­اند، شمار بیتهای نسخه را به این تعداد نزدیک گردانند و از این رو بسیاری از بیتهای الحاقی را از روی نسخه­های دیگر وارد متن کرده­اند تا نسخۀ مورد نظر خود را هر چه بیشتر «مکمّل گردانند». بنابر این، این نسخه گرچه به لحاظ هنر کتاب­آرایی و تصویر سازی و تذهیب و جلدسازی بسیار شکوهمند است، ولی به لحاظ اعتبار متن آن در سطح بسیار نازلی قرار دارد. وجود این نسخه در دربار و رونویسی کاتبان بعدی از روی آن سبب شد که پس از این تاریخ نسخه­های کم­اعتبار بسیاری رواج یابد و به همین دلیل مصححانشاهنامه به نسخه­هایی که بعد از دورۀ تیموری نوشته شده باشد چندان اعتماد نکرده­اند.
مقدمۀ منثور: نام نویسندۀ مقدمه در متن دیده نمی­شود. نخستین بار خانبابا بیانی با مقایسۀ عبارتهای مشابهی در مجمع­التواریخ حافظ ابرو و بخش آغازین مقدمۀ بایسنقری نتیجه گرفت که مأمور تهیِۀ شاهنامه برای بایسنقر و نویسندۀ مقدمۀ آن کسی جز حافظ ابرو نباید باشد، اما محمد امین ریاحی بر اساس شواهدی حدس زد که نویسندۀ مقدمه شرف­الدین علی یزدی مورخ معروف تیموری و نویسندۀ ظفرنامۀ تیموری است. شواهدی که ریاحی عرضه کرده است، یکی این است که روایت انتساب منظومۀ یوسف و زلیخا به فردوسی هم در ظفرنامه آمده است و هم در مقدمه و دیگر اینکه شیوۀ نگارش مقدمه از نظر زبان و تعبیرات با ظفرنامه شباهت دارد. قرینۀ دیگری که حدس ریاحی را تقویت می کند این است که شرف­الدین یزدی در ظفرنامۀ تیموری جا­به­جا از بیتهای شاهنامه شاهد نقل کرده­ است. شاید علت این باشد که او در کار تصحیح و تکمیل شاهنامه بیتهای بسیاری را به خاطر سپرده و هنگام تألیف کتاب تاریخی خود از آنها استفاده کرده است. ژول مول حدس می­زند که نویسندۀ مقدمه مطالب خود را بر اساس زندگی­نامۀ منظومی از فردوسی نوشته است، ولی چنانکه ریاحی خاطرنشان ساخته است، برای این حدس قرینه و شاهدی و از این زندگی­نامۀ منظوم نشانی در دست نیست. این مقدمه مانند متن شاهنامه که از تلفیق چند نسخۀ قرن نهم هجری فراهم آمده، تلفیقی است از مقدمه­های شاهنامه و اشارات خود فردوسی در شاهنامه و چندین روایت دربارۀ فردوسی که در برخی منابع آن عصر وجود داشته است. نویسندۀ مقدمه با خیال­پردازی و صحنه­پردازی روایات مختلف دربارۀ فردوسی را به یکدیگر مربوط ساخته، چندانکه در برخی مواضع حاصل این ارتباط­های ساختگی، روایاتی است که با واقعیات مسلّم تاریخی همخوانی ندارد. این مقدمه با دیباچه­ای به نثر مصنوع و متکلّف در ستایش خداوند و مدح پیامبر(ص) و اهل بیت او و خلفای راشدین و امیرزاده بایسنقر میرزا، بانی این شاهنامه آغاز می­شود و سپس در بخشی با عنوان «جمع آوردن کتاب» از قول «راویان آثار و ناقلان اخبار» آمده است که پادشاهان ساسانی ، به­ویژه خسرو انوشیروان به گردآوری اخبار گذشتگان علاقه­مند بودند و یزدگرد سوم آخرین پادشاه ساسانی به «دانشور دهقان» از اکابر مداین دستور داد تاریخ ایران را از کیومرث تا پایان سلطنت خسروپرویز مرتّب گرداند. این نسخه در خزانۀ یزدگرد بود تا اینکه سعد بن وقّاص آن را به غنیمت گرفت و به عمر خلیفه سپرد و عمر فرمان داد تا آن را به زبان تازی ترجمه کردند. چون غنایم میان اهل غزو قسمت کردند، این کتاب به مردم حبشه رسید و به فرمان پادشاه حبشه ترجمه و در بلاد آنجا و هند متداول شد. یعقوب لیث کس به هندوستان فرستاد و آن نسخه بیاورد و در سال 360 به ابومنصور عبدالرزّاق دستور داد تا آنچه دانشور دهقان به پهلوی فراهم کرده بود به پارسی نقل کنند و از زمان خسرو پرویز تا پایان پادشاهی یزدگرد را بدان بیفزایند. پس از این خلاصه­ای از روایت مقدمۀ قدیم شاهنامه(مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری) آمده که بر مبنای آن ابومنصور مَعمَری به فرمان ابومنصور عبدالرّزاق آن نسخه را به اتفاق چهار تن دیگر از شهرهای طوس و سیستان و هرات و نیشابور «درست کردند». اشتباه تاریخی آشکار در سطور بالا این است که یعقوب لیث(حک: 215-253ق) حدود یک قرن پیش از تاریخی که شاهنامۀ ابومنصوریتألیف شده است(346ق، در این مقدمه به خطا 360ق ذکر شده است)، حکومت می­کرد. روایت مقدمه تا آغاز تألیفشاهنامۀ ابومنصوری در هیچ منبع قدیمی نیامده است. به نظر محمد امین ریاحی(ص305) این اخبار ساختگی است، اما اشتباهات مسلم تاریخی مذکور در مقدمه نباید ما را به این نتیجه رهنمون کند که هر آنچه در این مقدمه آمده ناپذیرفتنی است. چنانکه نولدکه خاطرنشان ساخته است روایت مربوط به وجود خدای­نامه در زمان خسرو انوشیروان را منابع دیگر از جمله خود شاهنامه تأیید می­کند و نیز دلیلی بر نپذیرفتن اصل روایت مربوط به وجود خدای­نامه در زمان یزدگرد سوم  در دست نیست. بی­گمان این روایات بر اساس مقدمه­های شاهنامه و یا برخی منابع دیگر پرداخته شده که امروزه به دست ما نرسیده­اند. اما روایت مربوط به رفتن این کتاب به حبشه و ترجمۀ حبشی آن افسانه­آمیز می­نماید.
     روایت مهم دیگر مقدمه انتساب منظومۀ یوسف و زلیخا به فردوسی است. بنا بر  نوشتۀ مقدمه، فردوسی پس از گریختن از غزنه به بغداد رفت و همانجا داستان یوسف و زلیخا را به نظم آورد. نولدکه و به پیروی از او سیدحسن تقی­زاده این انتساب را پذیرفتند ولی حافظ محمود شیرانی و مجتبی مینوی و پژوهندگان دیگر با دلایل و شواهد قانع­کننده نشان دادند که این منظومۀ سست و کودکانه را نه فردوسی که شاعر دیگری بعد از فردوسی سروده است. برخی دیگر از روایات افسانه­آمیز مقدمه که در منابع پیش از آن نیست، عبارتند از: استمدادِ همتِ فردوسی از شیخ محمد معشوق طوسی از جملۀ اولیاء­الله برای سرودن شاهنامه(!)؛ در هرات در سفر فردوسی از طوس به غزنه، پیکی نامه­ای از عنصری و رودکی - که هم­زمان پنداشته شده­اند- برای او می­آورد و او را از رفتن به دربار محمود منع می کند؛ مجدالدولۀ دیلمی صله­ای بابت سرودن داستان رستم و اسفندیار برای فردوسی می­فرستد؛ فردوسی هنگام ترک غزنه دو بیت زیر را بر دیوار مسجد جامع می­نویسد(این دوبیت در قرن ششم به نام فردوسی معروف بوده است):
خجسته درگه محمود زاولی دریاست/ چگونه دریا کان را کرانه پیدا نیست
چه غوطه­ها که زدم و اندرو ندیدم دُر/ گناه بخت منست این، گناه دریا نیست
بعد از آنکه فردوسی از محمود بیازرد و هجونامه را به دست ایاز داد تا به پادشاه برساند، ناصرالدین محتشم او را به قهستان می­برد؛ اما برخی دیگر از روایاتی که می­تواند درست باشد، عبارتند از: ساختن قبّه­ای بر آرامگاه فردوسی به دستور ارسلان جاذب از فرماندهان غزنوی؛ خراب کردن قبّۀ آرامگاه فردوسی به دست گرگوز از امرای مغول و ساختن عمارات و خانقاهی در طوس به دستور ایسن قتلغ از امیران اولجایتو.
   در بخش دیگری از مقدمه سروده­هایی از شاعران مختلف از جمله خاقانی و امامی هروی و ابن یمین در ستایش فردوسی نقل شده است که بیتهای زیر منسوب به خاقاتی برای نخستین بار در اینجا آمده است:
شمع جمع هوشمندان است در دیجور غم/ نکته­ای کز خاطر فردوسی طوسی بود
زادگان طبع پاکش جملگی حوراوشند/ زاده حوراوش بود چون مرد فردوسی بود
بقیۀ مطالب مقدمه از جمله افسانه های مربوط به مناسبات میان سلطان محمود و فردوسی از روی مقدمه­های دیگرشاهنامه و منابع تاریخی و ادبی با آب و تاب بیشتر نقل شده است.
     مقدمۀ شاهنامۀ بایسنقری بیشتر به سبب جامعیت و صحنه­پردازی­ها جاندار آن و نیز به سبب شهرت این شاهنامه، مآخذ غالب منابعی شد که از آن پس مطالبی دربارۀ زندگانی فردوسی در آنها نقل شده است. از جملۀ این منابع عبارتند از:مجمل فصیحی از فصیح خوافی، روضة الصفای میرخواند، حبیب السیر خواندمیر، عرفات العاشقین، مجالس المؤمنین ومجمع الفصحا.
متن: نخستین نکته­ای که دربارۀ متن شاهنامۀ بایسنقری باید خاطرنشان شود این است که خطاط این نسخه، جعفر بن علی تبریزی با اینکه از خوشنویسان نامدار عصر خود بوده است، در کتابت بی­دقتی­های­ فراوان داشته و بسیاری از کلمات را غلط کتابت کرده و نیز جای کلماتی را که نتوانسته بخواند خالی گذاشته است و بعداً تذهیب­کاران جای کلمات خالی را با تزئینات پر کرده­اند. برای نمونه دو بیت از بی­دقتی­های کاتب را در بخش آغازین داستان رستم و سهراب و یک بیت از خطبۀ داستان رستم و اسفندیار می آوریم(ضبطهای درست از روی متن مصحَّح خالقی مطلق در کمانک آمده است)
یکی آنک بر تو چنین گشته­ام/ خرد را ز بهر تو آغشته­ام(هوا کشته­ام)
فرود آرد از ابر پرّان عقاب/ بتابد(نتابد) به­تندی برو آفتاب
چه داند که بلبل چه گوید همی/ به زیر گل اندر چه بوید(موید) همی
در این نسخه گاهی با ضبطهای منحصر به فردی روبه­رو می شویم که نمی دانیم کاتب خودسرانه متن را تغییر داده  است یا اینکه نسخۀ اساس او این ضبطها را داشته است، مانند بیت زیر بازهم از بخش آغازین داستان رستم و سهراب:
چنین داد پاسخ که تهمینه­ام/ ز انده تیمار پر سینه­ام(تو گویی که از غم به دو نیمه­ام)
    از دیگر ویژگی­های مهم این نسخه در مقایسه با نسخه­های دیگری از شاهنامه که تا آن زمان کتابت شده، این است که بیتهای الحاقی فراوان دارد. برخی از این بیتهای الحاقی در نسخه­های دیگر مبنای ویرایش خالقی مطلق هست و برخی دیگر فقط در این نسخه دیده می شوند. مثلاً در اوایل داستان رستم و سهراب، در جایی که تهمینه(تهمیمه) به بالین رستم می آید و در سخنانی عشق خود را بدو عرضه می کند، در این نسخه 6 بیتِ نسبتاً سست دیده می شود که از میان نسخه­های بازمانده از شاهنامه فقط در نسخۀ واتیکان، مورخ 848 ق وجود دارد. چنانکه متینی نشان داده است در داستان رستم و سهراب از آغاز تا بیت 95 از ویرایش خالقی مطلق در نسخۀ بایسنقری 51 بیت الحاقی دیده می­شود، در حالی که این تعداد بیتهای افزوده در شاهنامه­ای که حمدالله مستوفی در فاصلۀ سالهای 714-720 ق کتابت کرده، به 22 بیت می رسد. بنا به پژوهش متینی که سه بخش از شاهنامۀ ویرایش خالقی مطلق (اوایل دیباچۀ شاهنامه، اوایل داستان رستم و سهراب و 16 بیت از آغاز داستان رستم و اسفندیار) را با دو نسخۀ بایسنقری و حمدالله مستوفی مقایسه کرده است، ضبط بیتها در این دو نسخه به نسخه­های موزۀ بریتانیا، مورخ 675ق، طوپقاپوسرای استانبول، مورخ 731ق و لنینگراد، مورخ 733ق نزدیک است.
       در یکی از قدیمترین تصحیحات شاهنامه یعنی تصحیح ترنر مَکَن[1] در 1829م متن کامل مقدمۀ بایسنقری در آغاز آن درج شده است و این نشان می دهد که مکن از متن این نسخه نیز در تصحیح خود بهره برده است، اما از حدود یکصد سال پیش ایران شناس بزرگ آلمانی، تئودور نولدکه در کتاب معروف خود، حماسۀ ملی ایران، دربارۀ اصالت کار فراهم­کنندگان متن شاهنامۀ بایسنقری به حق تردید کرد. او بر این عقیده بود که فعالیت آنها عمدتاً آماده کردن نسخۀ نفیس مزیّن به مینیاتورهای زیبا بوده است تا متنی اصیل. بعدها که دانشمندان شوروی در فاصلۀ سالهای 1960 و 1971 متنی انتقادی از شاهنامه فراهم آوردند، نسخۀ بایسنقری را به­کلی کنار نهادند.
 نگارگری و تذهیب نسخة خطّى شاهنامۀ بایسنقری به قطع رحلى  26 در 38 سانتیمتر كه هر صفحه 31 سطر و هر سطر شامل سه بيت به قلم نستعليق بر كاغذ خانبالغ نخودى كتابت شده است. اين نسخه با يك شمسة مذهّب عالى، حاوىكتيبه­هایى به قلم رقاع بر زمينة زرّين، شامل نام و القاب بايسنقر ميرزا، آغاز می­شود. صفحه­هاى دوم و سوم شاملتصوير شكارگاه است و بر دو صفحة مذهّب به نقش ترنج، نام و القاب آن شاهزاده ديده می­شود. دو صفحه حاوى مقدّمه­هاى منثور و دو صفحة آغاز متن شاهنامه، با حاشیه­اى مذهّب مرصّع آراسته و بين سطور آنها طلا­اندازى شده است. ايننسخه  جمعاً به 22 تصوير آبرنگ بدون رقم نگارگر مزيّن شده است. جلد آن، چرمى ضربى طلاپوش با دو حاشيةروغنى در بيرون و سوخت معرّق طلايى بر زمينة لاژورد در داخل است. از ميان آثار مصوّرسازى شدة مكتب هرات،شاهنامة بايسنقرى كامل­ترين نمونة هنر اين مكتب محسوب می­شود كه ويژگی­های بی­نظير اين مكتب را به تمامى در خودگنجانده است. این نسخه در زمینه­های گوناگون هنر کتاب­سازی از جمله تذهیب و تصویر و خط و جلدسازی یکی از مهمترین نمونه­های هنر کتاب­آرایی در  ایران و جهان است. برخى از مهمّترين ويژگى­هاى تصويرى شاهنامة بايسنقرىعبارتند از:
تركيب بندى و عناصر عمومى. در نگاره­هاى شاهنامة بايسنقرى، بر تركيب بندى عناصر، اصول طرّاحى و تركيب بی­نظير متن و تصوير در هر صفحه تأكيد بسيارى شده است. در اين نسخه، پرهيز از قرينه­سازى محض در نگاره به هنرمندامكان ­می­دهد تا جنبش و حركت و روح حماسى را در صحنه­هاى كارزار و شكار و رويارويى پهلوانان با يكديگر نمايانسازد و در مجالس بزم ، سكون و آرامش را با رنگهاى لطيف و درخشان مجسّم سازد. در صحنه­هاى دربارى به سببتأكيد خاص بر نقوش رنگارنگ جامه­ها و كاشيها و فرشها، اين نگاره­ها از ظرافت و تجمّل بيشترى برخوردارند كه بافضاى داستان و موضوع تناسب بيشترى را پدید آورده است .در مناظر طبيعت و يا معمارى بناها، هنرمند با گروه­بندىپيكرها و به ويژه با تنظيم سطوح رنگى و استفاده و خلق ريزه­كاري­هايى بی­نظير در تمام قسمتهاى نگاره، نهايت سنجيدگىو قدرت خود را به تصوير می­كشد.
معماری.
در اين تصاوير ساختمانها بسيار كوچك ترسيم شده­اند، ولي در همين اندازه نيز، هنرمند موفّق به القاي ساختار بنا شدهاست، گرچه تناسب بين اندازة انسان و بنا نامعقول است. در حقيقت، بناها در اين تصاوير موضوع و بهانه­اي مناسب برايتزيين­اند، چنانکه هنرمند با دقّت و پرداخت بسیار ظريف، شاهكارهايي بی­بديل خلق كرده كه هر مخاطبي را به حيرت وا می­دارد. در تصوير كردن بناها، هنرمند با تزيين و نمايش دو بعدي بنا و اعمال تناسبات غير معقول و به ويژه با كوچككردن آن، همراه با نوعي رنگبندي روشن، از سنگيني بنا كاسته است و از آنجا كه تصاوير دو بعدي هستند، هنرمند چندينمجلس را در بيرون و درون بنا به صورت همزمان نمايش می­دهد. رنگ بندی. نگاره­هاى شاهنامة بايسنقرى از نظرگوناگونىِ تقابل­هاى شديد در جامه­ها، و از نظر موازين حسّى در مناظر پس­زمينه و در صحنه­هاى درونى، بسيار عالى ودقيق كار شده، و به­رغم بهره­گيرى از چندين رنگ در تزيينات، هماهنگى رنگى فوق­العاده­اى را پدید آورده است. درشاهنامة بايسنقرى، در نمايش طبيعت و منظره­سازي، زمينى را شاهديم با گلبوته­هاى درشت و تك درختان سرسبز وكوههاى سر به فلك كشيدة مرجانى. در اين نسخه وسواس شديدي به كار مي­رود تا عناصر موجود در صحنه، از قبيلدرختان و گل و گياه به شكلي دقيق نمايانده شوند. چشم اندازها و صحنه­هاي تصويرشده، به تناسب داستان، بي نظير و درنهايت قدرت و ابتكاراند تذهيب و تزيين و مصوّرسازى و حتّى تجليد اين كتاب در نهايت استادى است، چندين عنوان مذهّبگلكارى و تزيين دندان موشى بين سطور، همراه با طرحهاى گل و گياه، نمونة بى نظير دقّت و نكته سنجى و ظرافت را بهنمايش می­گذارد، كه با رنگ پردازى شفاف و بى بديلى تكميل شده است. چهره­پردازى و تركيب پيكره­ها  مشتمل بر پيكره­هاى بلندقامت و موقّر با چهره­هاى ريشدار، اغلب بر اساس چهره­هاى ماورا­ءالنهرى ازبكى تصویر شده­اند كه تركيبى استاز چهره­هاى مغولى و تركى و تاجيك با صورتى گِرد، كه كمى سرخى در چهره و چشم­ گربه­اى و بينى متوسط و ريشحنايى تُنُك از ويژگی­های آن است. استفاده از اين شيوة چهره­پردازى ناشى از آن است كه خود شاهان تيمورى و بیشتر رجال دربار و افراد لشكرى نيز از مردم ازبك ماوراءالنهر هستند، كه البتّه تأثيراتى از هنر چينى و اويغورى را هم بههمراه دارد. از شاخصه­هاى بارز ديگر حالتهاى آزاد پيكره­ها است كه حركتى نرم و طبيعى دارند. فضاسازى صحنه وتركيب­بندى و نحوة چيدمان افراد، به ويژه در صحنه­های دربارى متنوّع است و هنرمند نقّاش سعى كرده تا در صحنه­هاىمختلف ارتباط ميان فضاى درون و بيرون را با نحوة چيدمان افراد در هر دو مكان به شكلى صحيح برقرار سازد كهبهترين نمونه­هاى آن را می­توان در تصاوير جلوس پادشاهان بر تخت، به ويژه در تصوير پادشاهى لهراسب به خوبىملاحظه كرد.
   از میان نگاره­های این شاهنامه شانزدهمین نگاره با عنوان «واقعۀ کشتن اسفندیار ارجاسپ را» درخشان­ترین آنهاست. کل واقعه بر سطحی واحدِ دو بعدی ارائه شده که مضمون اصلی نه در مرکز نگاره، که در گوشۀ سمت راستِ بالای تصویر آمده است. همین تصویر، الهام­بخش نقاشان بعدی، به­ویژه کمال­الدین بهزاد، نقاش نامدار تیموری در نقاشی یوسف و زلیخا در نسخۀ مصوّر بوستان(متعلق به اواخر قرن نهم قمری، محفوظ در کتابخانۀ ملی قاهره) بوده است. همچنین 22 نگاره از 39 نگارۀ نسخۀ دیگری از شاهنامه که در دوران شاه عباس اول صفوی فراهم آمد، اقتباسی است از نگاره­هایشاهنامۀ بایسنقری.
      گفتیم از نام هنرمندانی که این نسخۀ نفیس را آراسته­اند، به ویژه از نام نقاشان آن آگاهی دقیقی در دست نیست، اما سندی در دست است با عنوان «عرضه­داشت» به قلم جعفر بایسنقری - که نام برخی از این هنرمندان را ثبت کرده است. چنین می­نماید که او  به­جز خطاطی این شاهنامه، وظیفۀ نظارت بر کارهای مربوط به کتاب­آرایی را نیز در دربار شاه بر عهده داشته است. او در این سند که در واقع گزارشی است از کارهای مربوط به کتاب­آرایی و جلدسازی، نام سه هنرمند را ذکر می­کند: یکی مولانا على  که «روز تحرير عرضه داشت، به طرح ديباچة شهنامه مشغول شد »؛ دیگر مولاناقوام­الدّين که« روى جلد شهنامه را حاشية اسليمى مكمّل كرده». دیگر خواجه عطاى جدولكش که « تاريخ مولانا سعدالدّينو ديوان خواجو را تمام كرده، به شهنامه مشغول است».
   نسخۀ بایسنقری شاهنامه به شماره 716 در كتابخانة كاخ موزة گلستان ثبت شده و بيش از يكصد و ده سال است كه دراين كتابخانه نگهدارى می­شود. بر اساس شواهد موجود، اين نسخه را امير نظام گروسى، از رجال ايرانى به اين كتابخانهاهدا کرده است. در سال 1350هجری شمسی، چاپ عکسی(نسخه­برگردان یا فاکسیمیله) این نسخه در تهران انتشار یافت. این نسخه در اسفند ماه 1384 ، پس از ثبت در حافظة ملّى، برای ثبت در حافظة جهانى به سازمان علمى فرهنگى مللمتحد (يونسكو) معرفى شد و سرانجام در خرداد ماه 1386 در حافظة جهانى به ثبت رسيد.
     گذشته از این نسخۀ شاهنامۀ بایسنقری دو نسخۀ دیگر از شاهنامه نیز در دربار بایسنقر میرزا فراهم آمده و به شاهنامۀبایسنقری معروفند: یکی به خط محمد بن مطهر محفوظ در کتابخانه و موزۀ ملی ملک که دو نگاره دارد: یکی صحنۀ اهدای نسخه به بایسنقر و دیگری نبرد رستم با اشکبوس. نسخۀ دیگر مورخ 1485م در 757 صفحه که با 68 نگارۀ نفیس وزیبا آراسته شده است،
در کتابخانه سلطنتی مادرید نگهداری می شود.
منابع
آژند، يعقوب،  مكتب نگارگرى هرات، تهران، 1387، ص11، 16-17، 29-30، 38، 69.
برتلس، یوگنی ادواردویج، «پیشگفتار چاپ مسکو»، ترجمۀ حمید محمد­زاده، در شاهنامۀ فردوسی، به کوشش سعید حمیدیان، تهران1379، ص«ج» تا «ی»؛
پارسايى قدس، احمد،«سندى مربوط به فعاليّتهايى هنرى دورة تيمورى در كتابخانة بايسنقرى هرات، هنر و مردم، ش175، ص42-50؛
پاکباز، رویین، نقاشی ایران از دیرباز تا امروز، تهران، 1380، ص73؛
پوپ، آ.ا، سیر و صور نقاشی ایران، ترجمۀ یعقوب آژند، تهران، 1378، ص68،72-73،
حسینی، مهدی ، «شاهنامۀ بایسنقری و تأثیرات آن»، ترجمۀ فرزانۀ علیا، خیال (فصل­نامۀ فرهنگستان هنر)، تابستان 1382، ص30-37؛
حسینی، مهدی، «ارزشهای جاویدان شاهنامۀ بایسنقری)»، مجموعۀ سخنرانی­های دومین کنفرانس نگارگری ایرانی- اسلامی، تهران، 1376، ص51-10؛
خالقی مطلق، جلال، «حاشیه­ای بر تاریخچۀ هنر کتاب­آرایی در ایران»، ایران­شناسی، ش3، 1385ش.
خالقی مطلق، جلال، «شاهنامۀ بایسنقری»، دانشنامۀ زبان و ادب فارسی، زیر نظر اسماعیل سعادت، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1391، ج4، ص126؛ نیز در فردوسی و شاهنامه­سرایی(گزیده­ای از مقالات دانشنامۀ زبان و ادب فارسی)، به مناسبت همایش بین المللی هزارۀ شاهنامۀ فردوسی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، 1390، ص945-947؛
ریاحی، محمد امین، سرچشمه­های فردوسی­شناسی، تهران، 1372، ص348-417؛
کَنبای، شیلا، نگارگری ایرانی، ترجمۀ مهناز شایسته­فر، تهران، 1381، ص58-59؛
متینی، جلال، «نخستین و دومین تصحیح شاهنامه از سدۀ هشتم و نهم قمری»، نامۀ بهارستان، س10، دفتر 15، 1388، ص211-229؛
مهرابی، بهنام و حسین مسجدی، شاهنامۀ بایسنقری شاهکار نگارگری ایران، دانش مرمّت و میراث فرهنگی، س5، ش3، تابستان و پاییز 1388، ص91-98؛
نولدکه، تئودور، حماسۀ ملّی ایران، ترجمۀ بزرگ علوی، تهران، 1357، ص34، 39-40؛
 
Khaleghi Motlagh, Dj., “Bāysongorī Šhāh-nāma”, Encyclopaedia Iranica, IV, ed. By E.Yarshater, London & New York, 1990.
 
ابوالفضل خطیبی
 
این مقاله برای فرهنگ آثار، ایرانی- اسلامی، به کوشش احمد سمیعی گیلانی ، انتشارات سروش، جلدچهارم(زیر چاپ) نوشته شده است.

 


[ سه شنبه 16 مهر 1392برچسب:, ] [ 9:20 ] [ بهمن خياباني ] [ ]